تو را من چشم در راهم | ||
به دست غم گرفتارم بیا ای یار دستم گیر به رنج دل سزاوارم ، مرا مگذار دستم گیر یکی دل داشتم پر خون شد آن هم ازکفم بیرون چوکار ازدست شد بیرون، بیا ای یاردستم گیر ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم از آن دم کز تو وا ماندم شدم بیمار دستم گیر کنون درحال من بنگرکه عاجز گشتم ومضطر مرا مگذار وخود مگذر، درین تیمار دستم گیر به جان آمد دلم ای جان ز دست هجر بیپایان ندارم طاقت هجران، به جان زنهار دستم گیر همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو ندیدم رنگ و روی تو، از آنم زار دستم گیر چو کردی حلقه درگوشم مکن آزاد و مفروشم مکن جانا فراموشم ، ز من یاد آر دستم گیر شنیدی آه و فریادم ندادی از کرم دادم کنون کز پا در افتادم، مرا بردار دستم گیر نیابم در جهان یاری نبینم غیر غمخواری ندارم هیچ دلداری تویی دلدار دستم گیر عراقی چون نه ای خرم،گرفتاری به دست غم فغان کن بردرش هردم که ای غمخواردستم گیر [ دوشنبه 85/7/3 ] [ 9:10 صبح ] [ مرتضی صیادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |