تو را من چشم در راهم | ||
خدا
راز شبانه
عشق خوب من! هر شب دسته های گل یاس را بر دیوارهای کوچه پس کوچههای قلبم می آویزم و سنگفرش های مسیر آمدنت را با گل های رز قرمز می آرایم و برق نگاه مشتاقم ظلمت شب را میشکافد و منتظر میمانم تا قدم بر دیدگان من گذاری.
هر شب با چشم دل مشتاقانه به سوی تو مینگرم و آنگاه که از دور میآیی، با چشم خویش میبینم که هوا بوی خوش بهار میگیرد و نفس عاشقانه باد صبا عطر گیسوانت را میپراکند و میخرامی و به سوی من میآیی و جان من به پرواز درمیآید و در سینهام دل طاقت ماندن ندارد و به سوی تو پر میکشد.
زیبای من ! با آن که دیدارهای من با تو شبانه است، اما چهره زیبای تو در پس پرده تیره شب، چون نخستین شکوه سپیدهدمان در سحرگاهی لطیف پرده ظلمت شب را پاره میکند، زیبا و خیال انگیز است.
دلبرمن ! روز که تمام میشود، خورشید با همه درخشش و گرما میرود و جای خود را به تاریکی و سرمای شب میسپارد اما آفتاب عشق تو چگونه است که در آسمان دل من جاودانه میدرخشد و شب به دنبال ندارد؟
آرامش من ! دنیا که به خواب میرود، من با تو تنها میشوم و راز میگویم. روی زیبای تو را در خاطر میآورم و عشق نثارت میکنم. آسمان روی تو را مینگرم و بر ستارگان رویت لبخند میزنم. خیره خیره کمان ابروانت را میبینم و در برق چشمانت غوطه ور میشوم. [ پنج شنبه 87/12/15 ] [ 6:55 عصر ] [ مرتضی صیادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |