تو را من چشم در راهم | ||
مدتهاس میخوام یه چیزی رو بگم ولی یه جورایی مخفیش کردم و نگفتم ولی حالا میخوام بگم . جیگر داره میره ، داره میره یه جایی با یه آقایی دیگه جیگر فقط متعلق به خودش نیست ... میخواستم نهایی بشه بعدش بهتون بگم آره دیگه یه خبرایی ... لباساتونو بدوزید . . . . خب گفتم دیگه ... منتظر چی هستین . . . . . . آیا به نظر شما این داستان واقعی بود ؟؟؟؟ . . . . خیر . این داستان واقعی نبود . حالا چرا دهناتون باز مونده . خب شوخی کردم . اینو گفتم که بدونید هیچ اتفاق غیر معمولی نیفتاده که همتون دارید منو اینجوری نگاه میکنید که چرا دارم کم آنلاین میشم .. درسته من همونی هستم که به زور باید از روی صندلی بلندم میکردن ولی حالا روزی یکساعت هم به زور میشینم پای کامی . ....... میرم جای من اینجا نیست عشق تو زیبا نیست رویا نیست !!! پ . ن : این روزا سرم خیلی شلوغه . دارم حسابی میخونم البته برای دانشگاه نیست ... باید اینجارو قبول بشم به من هیچ ربطی نداره . من هرجور شده اینجارو میخوام حتی یه ذره هم نمیخوام از داشتنش کوتاه بیام فقط اگه قبول بشم از گزینشش میترسم فقط باید یادم باشه که اگه ازم توی گزینش پرسیدن که : وقتی میری بیرون ، روسری سرت میکنی یا شال ؟؟ باید جواب بدم مقنعه !!! این آرزویی بود که از بچگی تو فکرمه ... یعنی میشه که بشه ؟؟؟ [ پنج شنبه 87/12/15 ] [ 6:54 عصر ] [ مرتضی صیادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |