تو را من چشم در راهم | ||
برگ زردی بودم باد زندگیم آموخت : و مرا آنچنان در آغوش گرفت تا تنهاییبودنم را فراموش کنم : باد مرا تا بالا برد : و انگار دست روزگار بود که مرا فرو انداخت : شاید به یاد آورم برگی زرد بیش نیستم : و نخواهم بود : و انتظار خواهم کشید شاید روزی رفتهگری مرا با ترنم نسیم جارویش باری دگر با باد آشنا کند [ پنج شنبه 87/10/5 ] [ 11:39 عصر ] [ مرتضی صیادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |