تو را من چشم در راهم | ||
من تنهایه تنها در شبی سرد و خاموش نشسته ام, که تنها این صدای هق هق تلخ من است که این سکوت وحشت آلود را می شکند. آه, آه ای خدایه من, کاش می شد این سکوت با خندهُ دلنشین نازنین ترین گل دنیا می شکست و صدای آرام بخشش عشق را در گوشم زمزمه می کرد و این اشک حسرت را از چشمانم می شست و به دست خاطراتم می سپرد. کاش دستان گرمش را در دستان سردم می گرفتم تا گرمای آن گرمابخش زندگی ام شود. کاش می شد در چشمان او خیره می شدم تا طلوع عشق را نظاره گر باشم و او را آرام در آغوش کشم و طعم عشق را از لبهایش بچشم.کاش می شد..., امّا.... [ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |