تو را من چشم در راهم | ||
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد خوب من , منظره خوب تماشا دارد ساختم آینه ای را به بلندای خیال تا خودت را به تماشای خودت وادارد راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است که به اندازه صد فلسفه معنا دارد گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست اگر آیینه دستت بشوم جا دارد چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است از همان وسوسه هایی که یهودا دارد عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن حس گنگی است که من دارم و دریا دارد یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش دل دریاییم آغوش پذیرا دارد... آخه اگه بخوام ثایت کنم،دیگه از دست میرم!ولی اشکالی نداره.امتحان کن. انسان،آخه"منم با بقیه آدمها فرق دارم!" بدیه کار اینجاست که همه چی به عهده منه:ثابت کردن،نشون دادن،حرف زدن،توضیح دادن وحتی به جای تو تصمیم گرفتن! آخه اگه... نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را! بقیشو میذارم به عهده خودت،فرق داری،میدونم. [ پنج شنبه 85/6/30 ] [ 11:47 صبح ] [ مرتضی صیادی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |