سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو را من چشم در راهم
 
قالب وبلاگ
من تنهایه تنها در شبی سرد و خاموش نشسته ام, که تنها این صدای هق هق تلخ من است که این سکوت وحشت آلود را می شکند. آه, آه ای خدایه من, کاش می شد این سکوت با خندهُ دلنشین نازنین ترین گل دنیا می شکست و صدای آرام بخشش عشق را در گوشم زمزمه می کرد و این اشک حسرت را از چشمانم می شست و به دست خاطراتم می سپرد. کاش دستان گرمش را در دستان سردم می گرفتم تا گرمای آن گرمابخش زندگی ام شود. کاش می شد در چشمان او خیره می شدم تا طلوع عشق را نظاره گر باشم و او را آرام در آغوش کشم و طعم عشق را از لبهایش بچشم.کاش می شد..., امّا....  
[ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]

به دور دست ها می نگرم ? به جایی که شاید در آنجا

نشانی از تو را بیابم ای بهترینم!..

به آن جایی که شاید محبت ? رنگ واثر دیگری داشته باشد..

به آن جایی که شاید من و تو بتوانیم درد دلمان را به هم بگوییم..

ام هر چه به دور دست ها می نگرم.

نشانی از تو را نمی یابم که بتوانم..

این درد دلم را به تو بگویم..

می دانی چه درد دلی؟؟

آن دردی که در جانم همانند سنگی است که هیچ گاه شکستنی نیست!..

اما اگر تو باشی شاید بتوانی با سخنان محبت آمیزت..

این درد را بشکنی..

نمیدانی که چقدر دلم رای تو تنگ شده..

نمیدانی..!؟   

                

                   


[ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]
بغض گلویم را می فشارد

 صدای ناله ی گریه باز دوباره مرا در بر گرفته

 سکوتی مبهم اما ویرانگر مرا می آزارد

 نمیدانم به کدامین گناه مجازات میشوم

 نمی دانم با چه جرمی گنه کار شدم

 سراسر چشمانم را رنگ غم آراسته

 هوای دیدگانم جز قلعه ی سودا و نفیر چیزی نمی بیند

 امشب هوایی عجیب بر من چیره شده

 امشب صدایی غریب در ذهنم شنیده میشود

 چشمانم نمی بینند

 زبانم سخن نمیگوید

 گلویم باد کرده و پلک هایم سنگینی میکنند

 تو ده ای عظیم در قلبم جا گرفته

 تودهای که هیچ بادی بر آن غالب نمیشود

 مگر....


[ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]
هر کجا هستم، باشم، آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال من است...

و چه زیبا سرودی سهراب عزیز،
اما، مالکیت آسمان ، پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین چه اهمیت دارد.
آنگاه که از دیدن آسمان آبی ولمس زمین لذت نمی بری و
باز شدن پنجره هوای تازه ای به تو هدیه نمی دهد،
چه اهمیت دارد که فکر در حصار غربت زندانی است
و عشق تعریفی بیش نیست.
بودن چه سروری است که دل در پس میله های سکوت ،
آسمان را نظاره کند و کوچ مرغان وحشی رفتن را تداعی کند.
چه اهمیت دارد که شقایق سرخ است
و گل لاله پر از احساس است
و پرنده به هوا محتاج است
دل من در پی یک دوست چه سرگردان است.


[ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته

 

به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی

 

و به جای اینکه لبریز کینه نفرت بشی ـ حس کنی هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکه بدی که یـک بار زیر آوار غورورش همه وجودت له بشه

چه قدرسخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی

چه قدر سخته وقتی پشتـت بهشه دونه های اشک صورتت رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی

تا نفهمه هنوز دوسش داری

 

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگران ببینی

 

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب آروم بگی

گل من باغچه نو مبارک

آدم وقتی جوونه سلامتیشو از بین میبره تا به پول برسه و وقتی که پیر شد پولاشو از بین میبره تا سلامتیشو دوباره بدست بیاره

....

خوشبختی توپی است که وقتی می رود به دنبالش می دویم و وقتی می ایستد به آن لگد می زنیم

.

در جوانی به خود میگفتم شیر شیر است اگر چه پیر بود چون به پیری رسیدم فهمیدم پیر پیر است اگر چه شیر بود

 

فرق ما با دیوانه ها در این است که ما در اکثریت هستیم. میشل فوکو

 

یا چنان نما که هستی یا چنان باش که می نمایی

 

هرگز کسی به دستاورد دلپذیری نرسیده است مگر آنکه در گوشه ای از وجود خود به چیزی برتر از شرایط زمانه ایمان داشته باشد

.

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه بدان مینگری

.

همیشه به یاد داشته باش در ارتفاعی خاص از زمین دیگر ابری وجود ندارد اگر آسمان زندگیت ابری ست به این دلیل است که روحت به اندازه کافی اوج نگرفته است

.

مهم بودن خوب است اما خوب بودن مهمتر است

.

هرگز عشق را گدایی نکنید . معمولا چیز با ارزشی به گدا داده نمی شود

.

نفرت هرگز بوسیله نفرت از بین نمیرود برای از بین بردن نفرت محبت لازم است. بودا

 

اگه یه روز نتونستی گناه کسی رو ببخشی از بزرگی گناه اون نیست از کوچکی قلب توست

.

آبها را روشن می کند نسیم تازه ای از نفس تو که موج و آینه در حلقه هایش تاب می خورند و آسمان زیر پلک نیم بسته می غلتد برای کوتاهی دستهایم چکار می توانستم بکنم قبول کرده ام که شب از حوصله من درازتر است

.

[ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]
Image hosting by TinyPic
[ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]

وقتی در کنارم هستی مهر بر من می بارد 
من حضورت را خیلی خیلی خیلی دوست دارم 
و چه زیباست گردش در هوائیکه وجود تو آنرا 

 عطر آگین کرده باشد 

 
من بوی پیراهنت را خیلی خیلی دوست دارم
 

آن شاخه گلی را که تو به من هدیه کنی می بوسم .
   و 
اگرتو نخوانی من آواز چکاوک را نمی خواهم 

من جاده های سرسبز وزیبا را نمی خواهم  اگر تو نباشی
 
من همان جاده تب دار کویری را می خواهم

اگر مرا به تو برساند 


من رنجی را که در راه دیدار تو باشد دوست دارم

من رسیدم


[ دوشنبه 85/7/17 ] [ 2:37 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]

می گویند شیشه ها احساس ندارند

                     اما

وقتی روی شیشه غبار گرفته ای نوشتم

دوستت دارم                            

آرام گریست


[ چهارشنبه 85/7/12 ] [ 7:6 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]

به او بگویید دوستش دارم با صدایی آهسته ،

آهسته تر از صدای بال پروانه ها      

به او بگویید دوستش دارم با صدایی بلند ،

 بلند تر از صدای پرواز کبوتران عاشق

به او بگویید دوستش دارم با هیچ صدایی،

چون فریاد دوستت دارم نیاز به صدای بلند یا کوتاه ندارد

فریاد دوستت دارم را میتوان با تپش یک قلب به تمام جهانیان

رساند                

پس بذار بدونه هیچ شرمی بگویم دوستت دارم

 


[ شنبه 85/7/8 ] [ 4:9 عصر ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]

وقتی در کنارم هستی مهر بر من می بارد 
من حضورت را خیلی خیلی خیلی دوست دارم 
و چه زیباست گردش در هوائیکه وجود تو آنرا 

 عطر آگین کرده باشد 

 
من بوی پیراهنت را خیلی خیلی دوست دارم
 

آن شاخه گلی را که تو به من هدیه کنی می بوسم .
   و 
اگرتو نخوانی من آواز چکاوک را نمی خواهم 

من جاده های سرسبز وزیبا را نمی خواهم  اگر تو نباشی
 
من همان جاده تب دار کویری را می خواهم

اگر مرا به تو برساند 


من رنجی را که در راه دیدار تو باشد دوست دارم

من رسیدم

Smileyانتظار واژه ی غریبی است ...Smiley
Smileyواژه ای که روزها یا شایدم ماههاستSmiley

Smileyکه با آن خو گرفته ام.Smiley
Smileyکه چه سخت است انتظار
..Smiley
Smileyهرصبح طلوعی دیگراست برانتظارهای فرداهای من
!Smiley
Smileyخواهم ماند تنها در انتظار توSmiley

Smileyچرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو، نمیدانم؟Smiley
Smileyشاید روزی بخوانند بر تو، عشق مراSmiley
Smileyمی دانم روزی خواهی آمد، می دانمSmiley
Smileyگریان نمی مانم، خندانم!Smiley
Smileyبرای ورودت ای عشقSmiley

Smileyوقتی که به یادت می افتم،Smiley
Smileyبه یاد خاطراتت...نامه هایت را مرور می کنم،Smiley
Smileyیک بار...نه...بلکه صد بارSmiley
Smileyوجودم را سراسر عشق فرا می گیردSmiley


[ دوشنبه 85/7/3 ] [ 9:42 صبح ] [ مرتضی صیادی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

مرتضی صیادی متولد 30/6/1366 شهرستان داراب
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 65823